مدتی است که به دلیلی برای دیدن صفحه یک دوست و شرکت در یک دوره، اینستاگرام دار شدهام و هنوز در تحیر و سرگردانیام از معروف*های این فضا. از چارچوبها و قوانین نانوشتهاش. از عادی بودن
خیلی چیزها بین مذهبیترها حتی.
پیشتر ها میوه و گوشت و مرغ و … را داخل پلاستیکهای غیر شفاف میگذاشتیم که نگاه کسی به محتویات داخل کیسه نیفتد، دلش نخواهد، آه نکشد و … مثال از این دست فراوان دارم؛ اما مرا چه شده که اینستاگرام شده محل به نمایش گذاشتن داشتههایم، جهیزیهام، هدیههایی که گرفتهام و میزهای مهمانیام؟ وای اگر نگاه کسی بیفتد و دل کسی بخواهد و … مرا چه شده که حرفهای خصوصی با محبتم که مخاطب خاص دارند آمده و نشسته مقابل چشم این همه آشنا و ناآشنایی که ممکن است همسر نداشته باشند. ممکن است شیوه ابراز محبت همسرشان به آنها جور دیگری باشد و وای اگر گرمای محبت این عکسها و کلمهها کسی را دلسرد کند. عکسهای خوشحال مادر و فرزندی و شیرینی مادرانگیها مقابل هزاران چشم نشستهاند که خدا نکند اگر یکی از آنها بانویی باشد که مادرشدن پیشانی نوشتهاش نیست. اینها را می نویسم و به خودم فکر میکنم که نکند «کوچکهای بزرگ» علیرغم همه مراقبتها گاهی لغزیده باشد.
معروف در مقابل منکر
المستغاث بک یا صاحب الزمان
آخرین نظرات